تنها زیر بارون

خدایابیا قدم بزنیم ...باران از تو...دلتنگی از من...

تـــو را از خاطره ها پـاك نمی كنم ،می گذارم بماند...تـا یـادم بـاشد چه طعم تـلخی دارد "دروغ" كه می تـواند حتی شیرینی "عــشــق" و"اعـتــمـاد" را زهر مار كند... 


 

دیدی که سخت نیست  تنها بدون من

 

 

و صبح می شوند  شب ها بدون من

 

 

این نبض زندگی  بی وقفه می زند

 

 

فرقی نمی کند  با یا بدون من

 

 

دیروز اگر چه سخت امروز هم گذشت

 

 

طوری نمی شود  فردا بدون من

 

 

گاهی گرفته ام اینجا بدون تو

 

 

تو چی؟ چگونه ای آنجا بدون من

 

 

یلدا گرفته ای؟گفتی نمی شود

دیدی که می شود یلدا بدون من

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 14:17 توسط یه عاشق| |


Power By: LoxBlog.Com