صاعقه...


تنها زیر بارون

خدایابیا قدم بزنیم ...باران از تو...دلتنگی از من...

آپلود سنتر عکس رایگاننامم را بگذار صاعقه ... چنان که بر بالا بلند زندگی ات پیچ خوردم و تو نمیدانستی که یعنی چه؟ چون پیچکی هرز و بی کاره سر تا به پایت را پیمودم و ندانستم آخر و عاقبت داستان را که چه؟ چون رعد قاموسِ آرام ِ هستی ات را در خود کشیدم و تو نمیدانستی آه از سرِ درد .... و من میدانستم ... شبی بارانی بود سیل آسا که کاش مرا آب میبرد و باد میچرخاند دست به دست و دستم به پاکی نمیرسید ... کاش حتی ... حتی پسرک معتاد و ترسناک ِ کنارِ آبها انتقام نارسیده تو را میگرفت ... همانی که از نگاههای وحشی اش به مدارهای توی آن گوشی ا ِ پر خاطره پناه بردم ... گوشی ام را یادم هست؟؟؟؟ ! ... آن روز در نگاه ِ آقای به گفته ی تو پلیسِ مهربان نمیدانم چه بود که در نگاهِ من دلهره ... در چشمهای لرزانِ پیرزن و پیرمرد ِعابر کوچه شاید حسرتِ جوانی اِ در منو تو بود که نگاهِ من لرزید در بوقِ رُنیزِ مشکی قاه قاه ِ خنده بود و در گوش های من هشدار ... ... به اشتباه ...! خوب من ... من ... من بلد نبودم ...و بلد شدن میخواست ... نمیخواست ...؟... بلد شدم ! آن روز. آن روز.... خانه ای که دست بر دیوارهایش کشیدم و تو گفتی آن را از یاد نخواهی برد گویا هنوز پا بر جاست ... رد ِ دستهای من و نگاه های تو اما نیز ... آجری های سرخ و نمای کوچکِ خانه ... ... درختانِ سبز و رنگِ دوست داشتنی اِ تو... ... نامم را بگذار صاعقه ... تلخ ... تند ... ناهنگام ... ...

نظرات شما عزیزان:

someone
ساعت11:09---16 مرداد 1391
به نظر من قاب وبتو عوض کن پیشنهاد دوستانس

reza
ساعت11:05---16 مرداد 1391
سلام...وبلاگ خوبی داری....به من سر بزن...خوشحال میشم...ممنون...یاعلی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت 10:44 توسط یه عاشق| |


Power By: LoxBlog.Com